خورشيدخورشيد، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

خورشید

براي تو 77 (جمله سازي)

خورشيد خانوم كلي به من و باباش اصرار كه شما جمله بگيد من باهاش كلمه بسازم. (كلي هم روي اين موضوع تاكيد داشت) باباي خورشيد: با "بابا" جمله بساز. خورشيد: بابا آب داد. باباي خورشيد: با "مامان" جمله بساز. خورشيد: مامان نان داد. كلا خسته نباشه اين دخترم با اينهمه خلاقيتي كه تو ساختن جمله بكار مي بره. باباي خورشيد: با "مهرشاد" جمله بساز. خورشيد: مهرشاد بوس كرد. خورشيد: مامان خورشيد: باباي خورشيد: ...
30 مهر 1392

براي تو 76 (حتما ياد ميگيري ولي من دلم برا اين روزا تنگ ميشه)

سر شام دارم غر مي زنم كه پير شدم و زير چشمهام چروك شده و باباي خورشيدم داشت بهم روحيه مي داد كه يهو برگشته ميگه: واي مامان دوباره هذيوناتو شروع كردي. ********************* رفتم دنبالش خونه مامانم و بلند شديم كه بريم خونمون رفته به مامان سوسن ميگه: پاشو شام بذار و به مامانم بگو شام درست كردم كجا مي خواي بري. ********************* ميگم اسم هم سرويسيهات چيه؟ باهاشون دوست شدي؟ ميگه آره، اونكه اسمش مهندسه است خيلي دختر خوبيه. هيچ جوري هم راضي نميشه كه اسمش محدثه ست. **************************** مهد هم كه مي رفت به دوستش كه اسمش سروش بود مي گفت سولوچ ...
10 مهر 1392

اول مهر، بعد مدرسه

هر دو شون اول مهر زود تعطيل شدن و به دليل راه نيفتادن سرويس، باباي عزيزم رفته بود دنبال هردوشون و بعدم خونشون و آتيشي سوزونده بودن و خودشونو هلاك كرده بودن تا ماها ساعت 5 برسيم و خلاصه خاطره اي شد اين روز اول مهر و بعدم كه كيك اول مهرشون رو مالوندن و خوردن. ...
3 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خورشید می باشد